زبان به مثابه ی هدف

ساخت وبلاگ

زبان به مثابه ی هدف

زبان شعر و ادبیات ، زبان تداعی کننده است که گاه ممکن است ارجاع بیرونی و یا دیگرگاه ، ارجاع درونی داشته باشد.  ممکن است که ازکنارهم نشستن دو موضوع ظاهرا بی ربط ، متضاد ، غیرهم سو، امرسومی حادث شود .این مهم شاید حاصل دو جمله یا دو کلمه باشد . درشعروادبیاتِ بیانی و یا گفتاری تمام بارمقصد ،مفهوم ، اندیشه ،عاطفه و موسیقی بردوش کلام و زبان است .درحقیقت اندیشه راهی به بیرون ندارد بلکه راهی به درون دارد . شعر و یا متنی که آفرینش و هستی خود را ، از زبان گرفته و برکلام استواراست ، مهُر و نماد ونشانه یِ تسلط واقتدار گوینده و یا نویسنده را به زبان، با خود دارد.حضور تصویردرشعر، درحقیقت با فاصله گیری اززبان خالص یا پیور و میانجیگری و واسطه ی امرسوم یا دیگری، شکل میگیرد که اگرچه ازاقتدار محض زبان ، کاسته میشود ولی با میانجگیری دو جمله زبانی یادو کلمه متفاوت و گاه متضاد ، امرسومی حاصل و معنای دیگری شکل میگیرد که تصویر و خروج از حوزه ی صرف زبان را سامان میدهد. اما چون متکی برزبان صرف نیست ، برذهن خواننده ، تاثیر بیشتر ودرحافظه ی اومیماند .دراین حالت هیچ کدام بردیگری رجحان ندارد بلکه در حالت اول ، اقتدار و تسلط گوینده را در زبان می رساند و درحالت دوم زبان با خروج از دایره ی زبانیت صرف ، با ایجاد واسطه ای، به اجرای اندیشه می نشیند . لذت خواننده هم ، وابسته به تجربه ی شعری و زبانی او دارد .هرچه خواننده بر زبان تسلط و اتنظار داشته باشد ، سهم او هم ازلذت همان خواهد بود . حالت اول کاری ست سخت اما شدنی و اما حالت دوم به مدد واسطه و یا ذوق جدید ، تصویررا شکل میدهد که درحالت اول ،دیگراین تصویرموجود نیست .هر چه هست زبان است و حذف و فصل و همنشینی فعل به جای فاعل واصل محاوره وتناظر نحوی به جهت بِعُد دادن به معنا واقتدار گوینده و مولف را نشان میدهد . درشعر متکی بر کلام  صرفا زبانی ، در بادی امر، خواننده تصور میکند که شعر ساده برگذار و اجرای آن آسان فرجام یافته وهیچ چیز سختی اتفاق نیفتاده است اما با اندکی تعمق و تحلیل معلوم می شود که نه ، به این سادگی هم نیست و این ظاهر ساده ، فریبنده است . این گونه اشعار حاکی از تسلط قوی ِمولف بر زبان است وکاری خرُد نیست. دایره ی واژگان درشعر متکی به زبان و کلام به گستردگی اشعاری که تصویر و ایهام و پیچیدگی های زبانی دارد ، نیست . درمیان آثار کلاسیک های پارسی ، تفاوت واتکا رودکی و سعدی و خیام به زبان ، با حافظ دراین زمینه بسیار مشهود است . درمیان ، نوپردازان مدرن ومعاصر، تفاوت فروغ و سهراب با شاملو و اخوان نیزعلی رغم نقاط مشترک ولی درآثار دو شاعراول به شدت متکی به تصویر و دو شاعردوم ،متکی به زبان است . ترجمه پذیری فروغ و سهراب آسان تروامکان ارتباط مخاطب با آثاراین دو شاعر، خیلی سریع تربرقرارمیشود تا اشعار متکی به زبان اخوان و شاملو. درترجمه نیزبه علت متکی بودن اشعار شاملو و اخوان به زبان ، خیلی از مفاهیم به علت همین اتکا از دست می رود و مخاطب نیز با آن دیرترارتباط میگیرد .درحالت اول ، اتکا به زبان ، شاعر به اجرا درزبان رسیده نه اجرا با زبان برعکس درحالت دوم شاعر به اجرا با زبان رسیده . اگر موضوع مورد بحث را محدود به این چهارشاعرمعاصر و زبان پیش فرض بگیریم آیا میتوانیم جایگاه این چهار شاعرمعاصررا درمورد صرفا زبان صرف نظرازاستفاده از واژگان نو ومدرن وجدید ، درحوزه کلاسیک ، سعدی و حافظ ، ریشه درکدام نحله ی سنت زبانی دارند را ، مشخص کنیم ؟ آیا فروغ به سعدی نزدیک تر است یا حافظ ؟ شاملو چطور؟ اتکا هر کدام به دیگری تا کجاست ؟ اصلن رد پای زبان سعدی دراین چهار شاعر قابل پیگیری هست  ؟

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1396 ساعت: 3:58