تفکری فراتر از مرزها

ساخت وبلاگ

تفکری فراترازمرزها

ادبیات وهنربه مثابه ی کالای فرهنگی ،فراملی وفرامرزی است.مهم نیست که این ادبیات درکدام نقطه ازکره خاکی آفرینش شده است بلکه آنچه مهم است بازتاب" جهانِ ِانسانی" درآن واشترکات آن ، با روح زمان معاصر ودرک برهه ی تاریخی آن است .آیا ادبیات انعکاس و بازتاب بیقراری ها ، حرمانها ، ناامیدی ها ، آمال ها وآرزوها واسطوره های بشری را پوشش میدهد یا خیر؟ اگر جواب مثبت است که ظاهرا این گونه است چرا تفکیک؟ آیا لذتی که ما ازخوانش گلستان سعدی میبریم اگر ترجمه شود،آیا درآمریکای لاتین نیزازآن لذت خواهند برد ؟ دیگر برهمه ثابت شده که ترجمه اشعار خیام نیشابوری درکشورهای انگلیسی زبان آنچنان ریشه دوانده که تا حد ضرب المثل روزمره ارتقاء یافته است . رد پای حافظ ومولانا دراشعارگوته ی آلمانی به شدت مشهود است . ما ازادبیات ترکیه ، مصر، کشورهای اسپانیائی زبان ، فرانسه،روسیه ،انگلیس ،امریکا ،اروپای متحد،هند ... بسیارآموخته ایم . وقتی رمان "صد سال تنهائی " مارکز برای مخاطب ایرانی،هندی،افغانی،مصری،فرانسوی ...لذت بخش است چرا "همسایه ها" ی احمد محمود برای دوستان افغانی ، کویتی،کوبائی، برزیلی ...لذت بخش نباشد ؟ آن ادبیاتی داستانی که درایران نظر خواننده ی متعارف ،فرهیخته ، حرفه ای را جذب کرده ،قطعا نظرمخاطب افریقائی و آسیائی و اروپائی را جلب خواهد کرد .تمام نویسندگان صاحب نام وعنوان دربادی امردرکشور خود شناخته بعد دراثر ترجمه به دیگران معرفی شده اند .نمونه عالی آن نجیب محفوظ مصری است. وقتی "جنگ وصلح " به من ِایرانی لذت میدهد چرا "بوف کور"هدایت یا"شازده احتجاب"گلشیری یا "شوهرآهوخانم" افغانی به یک تبعه روس لذت ندهد ؟ فضای "یک گل سرخ "امبرتواکو همانقدر برای من غریب است که فضای "بوف کور" برای یک ایتالیائی . اما هردوی ما ، یعنی من ِ ایرانی ، با خواننده ی ایتالیائی میتوانیم این فضای غریب را لمس ودرک کنیم ،چرا؟ چون فضای درد ورنج وشادی انسان ها دارای اشترکات تاریخی واجتماعی یکسانی برخورداراند . انسان ها درکلیات مشابه هم هستند .گاه این یا آن مفهوم اجتماعی- تاریخی دراین مکان یا آن مکان زودتر یا دیرتراتفاق افتاده یا به کندی یابه سرعت انتقال یافته است . فکلورها و آئین ها و خرده فرهنگ های ملل آن چنان مشابهت های نزدیکی با هم دارتد که موجب حیرت میشود . نمود این نیازها مراسم ها وسرگشتگی آدمی وروابط درون گروه های اجتماعی درادبیات ،هنرهای نمایشی،تجسمی آن چنان درهم آمیخته که تفکیک آنها امری محال است . ازاین رو مفاهیمی از قبیل عشق ، شادی وغم ،امید وحسرت ، پوچی و سر زنده گی و ناکامی ها... ومسائلی ازاین دست ، به وفور در ادبیات موجود است . کافی است که این مقولات از طریق هنر و ادبیات با زبان هنری منعکس شود دیگر مهم نیست که نا به خود و ناگزیر منتقل خواهد شد . گیرم سینه به سینه یا گاه ابتر یا ترجمه ای ناقص . هرچه اثردرکشور مبدا مقبول تر، انعکاس آن درسایر ملل فراگیرتروپذیرش آن زودتر اتفاق می افتد . وظیفه ادبیات و هنربیان حرف های گنده نیست از طرف دیگر وظیفه ادبیات پیچیده ترکردن موضوعات ساده هم نیست بلکه ساده کردن پیچیده هاست . به عبارت دیگر تاریک کردن روشنائی ها نیست بلکه روشن کردن تاریکی هاست تا انسان معاصردر تنگنای هستی با وقوف بر چیستی ِهستی و درک درست از نیستی ِدرِِهستی برسد . در"فرانسه فلسفه ای گل می کند که تبدیل به ادبیات شود* "این تبدیل سازی درپرتو ادبیات وهنر جهان ساده ی انسانی ساخته می شود با این تمهید که :" ادبیات محمل مناسبی برای تفکر نیست * "بلکه ادبیات ترجمان درد ورنج وشورو شیدائی و زیبائی انسان های تنها دربستر چیستی هستی ودرک درست از نیستی درهستی است .

*"جنون وهشیاری " : تالیف داریوش شایگان

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 3 شهريور 1401 ساعت: 11:58