مرتضی کیوان : کاتب حاضر

ساخت وبلاگ

درنگ 

  مرتضی     کیوان     کاتب     حاضر  

نويسنده: فرهاد گوران

روز عروسي پوري سلطاني و مرتضي كيوان 27 خرداد 1333 بوده. پنج ماه بعد مرتضي اعدام مي شود؛ بامداد 27 مهر1333. زندگي مشترك اين «دو دوست و رفيق»، اغلب به آوارگي گذشته ، چند صباحي هم مقيم خانه اي قديمي بوده اند درخيابان خانقاه كه پنج اتاق «عينهو دالان سرد و تاريك» داشته و درهراتاق، يك خانواده مي زيسته اند . پوري سلطاني 16 آبان 1394 چشم برجهان فروبست. عكس عروسي شان دركتاب «مرتضي كيوان»، نوشته شاهرخ مسكوب آمده است ، كتابي با اين تقديم نامچه:«براي پوري، براي مهرپايدار».كلمات آن كتاب شاهد و راوي خون مرتضي و اشك پوري است ، كتابي كه نقش «شخصيت» و «فيگور روشنفكر» را به ما يادآوري مي كند ، مرتضي چنان رفيقانه دست اندركار حك و ويرايش و بازنويسي آثار دوستانش بوده كه فرصت نيافته آثار مهم خود را بنويسد . نوشتن ، آرزوي او بوده؛ آرزوي محالش . نامه هايش گواه شورمندي غريب وجنون اندوه زده او دركار با كلمات است. درنامه اي به تاريخ نهم فروردين ماه 1333 به پوري مي نويسد؛ «تو ترانه اي از سرود بزرگ ايمان مني...». او به سياق متون بزرگ رمانتيك قرن نوزدهم «عشق و ايمان» را به هم آميخته؛ درقالب نامه، اين ژانر و نوع ادبي مورد علاقه اش. مرتضي ، نامه نويس است؛ فرصتي اگردارد به نوشتن چند خط نامه عاشقانه و سياسي مي گذرد.مسكوب، كتابش را چنين گشوده: «پنجاه سال گذشته، چرا مرتضي كيوان از ياد ما نمي رود و مرگش را نمي توان بر خود هموار كرد. چرا؟... مرتضي چنان زيست كه دوست نداشتنش آسان نبود.»نجف دريابندري هم گفته؛ «صحبت درباره كيوان براي من آسان نيست. گمان نمي كنم براي هيچ يك از دوستان او آسان باشد ، چون كه اين كار خيلي راحت ممكن است به نوعي روضه خواني لوس و سانتيمانتال مبدل شود و اين درست خلاف خاطره اي است كه پيش همه ما از كيوان باقي مانده و هيچ يك ميل نداريم آن را مغشوش يا مخدوش كنيم.» روايت آيدا از واپسين جملات احمد شاملو هم سخت تكان دهنده است؛ « شاملو سه روز بود كه نخوابيده بود و درد شديد داشت. بهش گفتم: احمد يه خرده چشمات رو هم بذار شايد خوابت ببره. شاملو گفت: نه! اين طوري بهتر مي بينمش. زلال مي بينمش. گفتم: كي رو؟ گفت: مرتضا كيوان رو. و بعد رفت تو اغما و ديگه حرف نزد. اين آخرين حرف شاملو بود. »مرتضي ، هرگز فرصت نوشتن آثار مهم خود را نيافته است. شايد اين بدان معناست كه كلمات از نام او جا مانده اند. از او حتي گوري نمانده كه پوري شصت و يك سال پس از وداع جاودانه با دوست و رفيقش در آن آرام بگيرد . ابديت ، مخدوش است. با اين حال، هستي و نيستي تاريخمند او در آنچه ننوشته ، درغياب نوشتن ، ادامه يافته است .                                              
 روزنامه اعتماد، شماره 4213 به تاريخ 29/7/97،

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:56