یاداشتی بر کتاب : هشت شهر عشق

ساخت وبلاگ

یاداشتی برای رمان : هشت شهرعشق : نوشته کتایون شیدائی : نشرداستان این متن درسالن فرهنگسرای رسانه درحضور نویسنده و جمعی ازدوستان قرائت شد

برای بازآفرینی متون کهن وکلاسیک درمتن مدرن وپسا مدرن واحیای دوباره ی کهن - الگوها ی با ارزش تاریخی ، فرهنگی وهویتی ، باید به آینده نگریست و نه گذشته ها . درسته ، ازگذشته ها باید عبورکرد اما نفی گذشته نفی امروزهم هست . امروزریشه دردیروزدارد وفردا ریشه درامروز . کم کاری درحوزه های هنری چه مکتوب وچه تصویری وسینمائی وسمعی وبصری ... درمورد کهن- الگوها صورت گرفته که ذهن های شکاک آن را به بیرون ازمرزها نسبت می دهند مخصوصا درشاخه های سینمائی و ادبیات داستانی وشعر. حال آنکه این کاهلی توام با محافظه کاری مربوط به هنرمندان و نویسنده گان است ودخلی به بیرون ندارد . هیچ متن ادبی –هنری درفرهنگ هلنی وبیزانس شرقی وغربی ومتاخران اروپائی نیست که اشکاروپنهان به اسطوره ها و متون کلاسیک شان نپرداخته باشند. حتی امریکائیان که تاریخی ، به اندازه ی برج ایفل دارند . درتئاتر ، مجسمه سازی ، موسیقی ، نقاشی ، رمان وشعر ، حتما کد گذاری های اسطوره ای واساطیر را فراموش نمی کنند . اما زبان پارسی درتمام حوزه های جغرافیای پارسی زبان ، با کوتاهی های زیادی مواجه بوده است . ازتحول بزرگ ودوران سازمشروطه تا حال حاضر، درآثارهنرمندان و شاعران غیرسیاوش کسرائی واخوان کدام داستان نویس ما به این متون ارجاع یا نزدیک شده اند ؟ غیرازهدایت وبیضائی درتئاترآن هم حدود نیم قرن پیش ، کسان دیگری سراغ دارید ؟ البته تالیف وتحلیل اندکی ازجانب زنده یادان عبدالحسین نوشین و دکترمصطفی رحیمی ودکترشاهرخ مسکوب صورت گرفته اما کافی نیست . این متن گسترده ترازیک گفتمان معمولی بین سنت ومدرنیته است . شاید بشود گفت یک فراگفتمان است بین جهان روشن معاصر با جهان مینوئی باستان . درحقیقت متن درجستجوی حقیقت زیست است . حقیقت غایب . اما خود حقیقت مقدس نیست بلکه جست جوبرای یافتن حقیقت است که مقدس است . هیچ فضیلتی بالاترازآگاهی وخرد نیست وهیچ سرزنشی و ضد فضیلتی هم ، بالاترازجهل نیست . هرگفتمان ، الزاما مفاهیم ، پیچیده گی ها ، دال ها ، نماد ها و نشانه های خاص همان گفتمان را تئوریزه ، تبیین ودلالت می کند که درحقیقت نظام بازنمائی وهدف نهائی متن را به عنوان یک طرف گفتنان بینامتنی ست . زبان ادبیات زبان تداعی است و آیا یبنامتنیت همان تضمین قدما نیست ؟ نمی دانم . سخت است و قابل بحث . مولف محترم با این پیش فرض به استقبال بزرگترین متن ایرانی – جهانی رفته که مخاطب ایرانی او با تمام المان ها ، نشانه ها و اشاره های اسطوره ای متن شاهنامه که درحقیقت شناسنامه ی کامل اقوام ایرانی و فراتر از آن همسایه گان گاه دوست وگاه مزاحم آشناست ولحظاتی از زنده گی خود باخواندن ولذت ، ازاین متن را گذرانده اند . اگرپیش فرض ما نیز این باشد که " جهان با تمام روشنائی های غمناک " براساس خرد و خردمندی قابل اداره وسامان است ، که به نظر می رسد اجماعی ست غیرقابل تشکیک ، شاهنامه با همسایگان مزاحم و گاه اقوام مهاجم درعرصه سلحشوری ونبرد نیز ، قضاوتی عادلانه وخردمندانه برخورداراست . متن حاضر با تمام پیش فرض بالا که راوی احساس نموده که باید فراترازنام ها ونشانه ها ونماد ها به واقعه ای یا اسطوره ای به پردازد ، دریغ ننموده است ولذت استقبال به خواننده ی عام و متعارف نیزکوتاهی ننموده است . به عبارت دیگر هم سنگ شاهنامه متن را گسترش داده تا هم مخاطب وخواننده فرهیخته وحرفه ای را جذب کند وهم خواننده متعارف و متوسط را . این ازدیگرنکات برجسته ی شیدائی است که نباید ازآن غافل بود . این جا قصد ندارم که داستان درداستان این متن بینامتنی را واگویه کنم که لذت خواندن آن فراتراز، نقد محتوائی آن است . بلکه تلفیق وتعلیق دومتن دریک متن و رویا ها وخواب رفتن ها به فرا زمان اسطوره ها و تناسخ گونگی کارکترها ، آنچنان آرام بی ترفند های معمول وشگردهای پیچیده ، انجام وفرجام میشود که خواننده ومخاطب را نه تنها پس نمیزند بلکه با باورپذیری آن و صداقت مولف ، ناخودآگاه انسان را یادآموزه های فن فاصله گذاری برتولت برشت می اندازد که تاکید می کند و یادمان می آورد که درحال اجرای تئاترهستیم . درحقیقت این متن رویا ها ، خواب ها واسطوره ها وپهلوانان کهن – الگوهای ما را احضار وبا پیوند زمان معاصر، آنان را به زمان حال و زمان حال را ، به فرا زمانی اسطوره ها ، یاد ها ، امید ها ، رویا ها ، بزم ها ، شادمانی ها می برد تا درسفر به " حیات تنهائی " اودیسه وار ازفطرت پاک آدمیان را ، ازفراموشی اعصار، به یادمان بیاورد . نا گفته نماند متن حاضرازشاهنامه برداشتی عرفان ایرانی – هندی با روایتی در"ستایش هستی " وامید به رستگاری بشر، نیزارائه داده که نه تنها عیب نیست بلکه برداشت آزاد مولف ازیک متن قدرتمند ، باز و متکثر، حسن است . شاهنامه اساساٌ یک متن متکثر، چند وجهی ، آرمانی ، زشت وزیبا وانسانگرست که دغدغه های خرد وخردوزانه اش ، ازقومیت گرائی شونیستی و تنگ نظرانه به دوراست . ضمنا یکی ازمحدود متون کلاسیک جهانی است که ازعیب ونقص قهرمانان ، پهلوانان وشاهان نیزکوتاهی وپرده پوشی نمیکند . نمونه بارزآن توس است وکاوس وجمشید آنگاه که آنان ازخرد وعدالت دورمیشوند . مولف این متن داستانی قطعا "جهان داستان" را میشناسد وبا تکنیک وشگردهای داستان نویسی مثل همه ما به صورت غریزی و ممارست با متون داستانی کهن ومعاصرآشنائی خوبی دارد . این مهم به دست نیامده مگردراثرتلاش برمتون کهن وکلاسیک ازقبیل شاهنامه ، تذکراولیاءعطار ، گلستان سعدی، جوامع الحکایات عوفی وتاریخ بیهقی و دیگرمتون پایه پارسی والبته داستان نویسی معاصرازجمالزاده تا نویسندگان معاصروطبعا داستان نویسان غرب نیزخوانده وبردانش خود افزوده است . یکی ازنکات کلیدی این متن ، روش وشیوه ی شهرزاد گونگی شیدائی است که به نظرم ازعهده کار، خوب برآمده است . مطلب مهم تروبه گمانم برجسته تر، خیزبرداشتن برلبه تیغ اوبه سوی متون کلاسیک است که جسورانه است. کمترنویسنده امروزی جرئت میکند بسوی بینامتنیت آن هم بزرگترین ومهم ترین آثارکلاسیک ما پلی بزند به حال و گذشته ای که ، خوانندگان و مخاطبان درهرحال آگاهی اگر نگوهیم عالی ، بلکه درحد ضرب و مثل های رایج با بعضی از مفاهیم آن آشنائی دارند و اینجاست که به صراحت اعلام کنیم ، بسیاربلند پروازانه است . داستان ازیک روزمعاصر، درزمان حال آغاز ونقب به گذشته واحضارپهلوانان، گردآفرینان واسطوره های ملی ومیهنی تا قطع و وصل آگاهانه وهوشمندانه ، هردو روایت را به موازات هم با مشارکت خواننده پیش می برد بدون آنکه لحظه ای ازکشش ولذت مخاطب کاسته شود ودرپایان فضای شروع داستان را ، درفصل پایانی پیوند میدهد . آن دوفضای متفاوت، خواننده راغافل گیرمیکند تا درمتن دوآلیسم خیروشری،از"جهان غمناک" به جهان روشنائی و مینوی میرسیم .

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:45