ماهیت زبان سمبلیک (2)

ساخت وبلاگ

ماهیت زبان سمبلیک (2)

نوشته ی: ع. ق. منصور

عارفان وهنرمندان، همواره بیش ازدیگران ازگُستردگی وغنایِ « روانِ ناخودآگاه » با خبر بوده وهستند. آنان، ازاین امرنیزآگاهند که اکثر انسانها معمولا" قادربه دربیان آوردنِ بیش از پنجاه درصد ازاحساسات وتجربیاتِ عاطفیِ خود درقالب کلمات، تصاویرویا خطوط متعارفی نیستند که درقلمروذهن آگاه شکل گرفته ومیگیرند..ودرست به همین دلیل است که با همین ذهن آگاه دست بکار خلق عواملِ سمبلیکی می شوند که آنها را بعنوان نماینده ی بیرونیِ همین احساسات وعواطف پنهان مانده ودربیان نیامده بکارمیگیرند..ازمیان روانکاوان، « کارل گوستاویونگ » بخوبی وبیش ازدیگران ازوسعت وعمق غنای همین روانِ زنده وکهن که آنرا با نام « ضمیرناآگاه » می شناسد با خبربوده وبگفته ی دوستش « جان فریمن » با نگاهی متفاوت ازسایرروانکاوان، برداشت دیگری ازمفهوم ناخودآگاه دارد: «..برداشت او ازمفهوم نا خودآگاه: نه مثل نیمه خودآگاه « فروید » بعنوان مخزنِ امیال سرکوب شده، بلکه بصورت جهانی به اندازه ی جهانِ منِ اندیشنده ی خودآگاه، بخشی زنده وواقعی اززندگیِ فرد وبی نهایت وسیع تر وغنی ترازآنست..به نظر « یونگ »، ناخودآگاه، راهنما، دوست ومُشاوربزرگِ ذهن آگاه است..»1 براین اساس است که می توان گفت « یونگ » درواقع وبدرستی به محدود ه ی تنگِ وتاریکِ قلمروهمین « منِ اندیشنده ی خودآگاه » دربرابرگُستردگی وعمق غنای ناخودآگاه اشاره دارد ..ودرادامه، اگرچه ازهمین ضمیرناخودآگاه بعنوان « بخشی زنده وبی نهایت وسیع وغنی ترازخودآگاه » وحتّی بعنوان « دوست ومُشاوربزرگ وی » یاد می کند، با اینهمه امّا ضمن تمرکزی افراطی وشدید برآنچه که آنرا بانام « زبان سمبلیکِ ناخودآگاه » می شناسد، این زبان را بعنوان « زبان ویژه ی » همین روانِ کهنی می شناسد که همواره بگونه ای مُستقل ازهرگونه فعالیت ذهنیِ انسانها، واساسا"قبل ازشکل گیری هرگونه زبان وذهنیتی، درجریان زندگی جاری بوده وبخودیِ بی شکل وبی زبان بوده وهست..بعبارت دیگر، « یونگ » و سایرروانکاوان، زیرپوشش تلاش برای آشنا ساختن انسانها با همین زبانِ سمبلیک که همواره وبهرحال ( حّتی درخواب ) درقلمروذهن وذهنیتها ی جوامع مختلفِ بشری شکل میگیرد، درواقع عملکردهای زنده ی مُستقل ازذهن وسیّالِ بی شکل وبی زبان خودِ این روانِ کهن، یعنی همان « دوست ومُشاور بزرگ ذهن آگاه » را نادیده گرفته وبکُلّی کنارگذاشته اند..واین ماجرا درحالی رُخ داده است که تمامیِ اشکال گوناگونِ زبانها، تصاویروخطوط متعارف وسمبلیکی که با هدف تلاش برای ابراز، دربیان آوردن ونمایان ساختنِ تجربیات واحساست وعواطف درونی بکارگرفته می شوند، همواره درقلمروذهن وفعالیتهای ذهنیِ انسانها وبرپایه ی عملکردهای زنده ومُستقل ازذهنِ همین روان کهنی شکل گرفته ومیگیرند که بخودیِ خود بی شکل وبی زبان است..واینهمه به آن معنا نیزهست که برخلاف اشاره های « یونگ » و دیگران به این ماجرا تمامیِ احساسات وعواطفی که درجریان تعاملِ زنده ومسستقل ازذهنِ همین عوامل ناخودآگاهِ مُشترک وهمگانیِ انسانها با عواملِ محیط شکل میگیرند، هم درخواب وهم دربیداری، همه وهمه درقلمروِذهن وفعالیتهای ذهنیِ انسانها ودرپیِ تلاش برای ابرازو دربیان آوردنِ همین احساسات وعواطفِ نهفته وناگفته آنان، وبا هدف « نمایان » ساختنِ آنهاست که شکل گرفته ومیگیرند..درپرتو همین چشم اندازاست که روند شکل گیری این ماجرا نیزاینگونه رُخ نموده وآشکارمی شود که تمامیِ این زبانها، تصاویروخطوط متعارف یا سمبلیک، همواره ازدرونِ تعاملِ زنده ی عواملِ ناخودآگاه با عواملِ محیط: یا بشیوه های متعارفِ روزمرّه، یا درقالبهای سمبلیکِ موزون، زیبا وشکیل عرفانی وهنری ( در بیداری ) ویا بالاخره درقالبهای درهم رفته ی پریشان وازهم گسسته ی رؤیاها ( درخواب ) است که درذهن وذهنیتهای انسانها شکل گرفته ومیگیرند..ازاین دیدگاه، غفلت « یونگ » وسایر روانکاوان نیزدرجریانِ پرداختن به این ماجرایِ پیچیده وتودرتو، تا آنجا رُخ نموده وآشکارمی شود که نه تنها زمینه ی خلط وتداخلِ عملکردهای عینیِ روانِ زنده ی مُشترک وهمگانیِ مُستقل از ذهن آگاه انسانها را با عملکردهای همین ذهن آگاه وذهنیتهای متفرّق و پراکنده ی آنان فراهم آورده اند، بلکه درپیِ تمرکزیکسره وافراطیِ خویش بر« زبان سمبلیک ناخودآگاه »، ازیکطرف زمینه ی بکنار نهادن وفراموش کردنِ این روان زنده وکهن را مهیا ساخته وازطرف دیگر، تمامیِ ترفندها وفریب ونیرنگهای تولید شده وبکارگرفته شده بوسیله ی خودِ همین ذهن آگاه را نیزبه حساب همین روان کهن یا همان چیزی می گذارند که خود نیزآنرا با نام « دوست ومُشاوربزرگ ذهن آگاه » می شناسند.. واین درست همان موضوعی است که اکثریت سنگینِ عارفان وهنرمندانِ جوامع مختلفِ بشری، طیّ قرنهای متمادی قبل ازپیدایی وظهورروانکاوی، نه با زبان سمبلیکِ ناخودآگاه درخواب ورؤیاها، بلکه در بیداری وبا زبان سمبلیک خودآگاه ( که بازهم خارج ازدایره ی کار« یونگ » وسایر روانکاوان قرارگرفته ) با فریاد بلند هُشدارداده وهنوزهم می دهند..درچنین اوضاعی، غفلت « یونگ » و دیگران از حضورزنده ی همین روان کهنِ بی شکل وبی زبانِ مُشترک وهمگانیِ، به هیچ وجه به معنای فقدان واقعیتِ زنده ودائما"جاریِ آن درجریان زندگی نبوده ونیست..ودرست به همین دلیل است که این روان کهن، حضورزنده ی خودرا دوباره واین بار تحت عنوانِ « روح » انسان به دیدگاه وی تحمیل می کند: « ..آنچه ما خودآگاهیِ متمدنانه می نامیم، خودرا به نحوپیگیری ازغرایز اصلیِ ما جدا ساخته است. امّا این غرایز ازمیان نرفته اند بلکه فقط تماس خویش را با خودآگاهی ما ازدست داده وازاین رو مجبورشده اند که خودرا به نحوی غیرمُستقیم نمایان سازند. مثلا" درروان نژندی ممکن است بصورت علائم جسمانی، یا درموارد دیگربه شکل حوادثی مانند بدخلقیهای بیجهت، فراموشی غیرمنتظره، یا اشتباه درسخن گفتن ظاهرشوند. انسان مایل است گمان کند که صاحب روح خود است. امّا وقتی که نتواند خلق وخو وهیجانهای خود را کنترل کند، یا ازهزاران راه مرموزی که عوامل ناخودآگاه وارد نقشه ها وتصمیمات اومی شوند آگاه نباشد، مُسلّما" صاحب اختیارخود نیست..»2 « یونگ » با این اشاره های صریح خود، درواقع بیشترین نشانه ها ی خلط وتداخلِ عملکردهای همین « ذهن آگاه متمدنانه » با عملکردهای عوامل زنده ی ناخودآگاه ونیزردّ پای واژگونی وپادرهوا بودنِ نگاه روانکاوی به این ماجرای پیچیده وتودرتورا اینگونه به نمایش می گذارد: او، ازیکطرف به بدرستی به خودِ همین خودآگاهی بعنوان عامل اصلیِ قطع تماس وجداییِ وی از« غرایزاصلی » اشاره می کند وازطرف دیگربدون توجه به همین عامل اصلیِ این قطع تماس، با اشاره به اینکه این غرایزازمیان نرفته اند، بگونه ای سخن می گوید که گویی خودِ این غرایزتماس خویش را با خودآگاهی قطع کرده اند..ودرادامه وبه دنبال همین مخلوط نشان دادنِ نقش این دوطرف درماجرای همین قطع تماس، درحالی از« مجبور» شدنِ این غرایزدر« نمایان ساختنِ خود بنحوی غیرمسستقیم » سخن می گوید که درواقع خودِ همین خودآگاهی است که بدنبال ضعف وعدم تواناییِ خود درنمایان ساختنِ کارکرد واقعیِ این غرایز زنده ی بی زبان ( که کارکرد طبیعیِ خودرا انجام می دهند ) سرانجام ودرپیِ حفظ گرایشها ومنافع روزمرّه، ودرنهایت حفظ وضع موجود خویش، مجبورمی شود آنها را به نحوی غیر مُستقیم و آنگونه که خود مایل است دربیان آورده به « نمایش » بگذارد..ازاین دیدگاه، روشن است که زمینه ی رها شدن ازرنج وعذابِ ناشی ازتحمیل این وضع بوسیله ی ذهن آگاه به آنچه که « یونگ » آنرا « روح » انسان می نامد هنگامی فراهم خواهد آمد که برخلاف نگاه واژگونه ی وی به این ماجرا، نه تنها ازهزاران ترفند و فریبی با خبرباشیم که درنقشه ها وتصمیمات خودِ ذهن آگاه برای « مدیریت و کنترلِ » عواملِ زنده وطبیعیِ ناخودآگاه بکارگرفته می شوند، بلکه درپرتو این چشم انداز، ازاین موضوع نیزآگاه شده باشیم که « یونگ » درست برعکس، ازاین نقشه ها وتصمیماتِ کاملا"آگاهانه وهدفمند ذهن آگاه درپی حفظ منافع خویش، بعنوان « هزاران راه مرموزی » یاد می کند که گمان می کند عوامل ناخودآگاه، همواره بوسیله ی آنها دست بکار« نفوذ » درقلمروذهن آگاه می شوند،.. واینهمه درحالی رُخ داده ومی دهد که حکیم وعارف بزرگی چون « حافظ » قرنها قبل از ظهورروانکاوی، مانند دیگرعارفان وهنرمندان، هم دربیداری، وهم با زبان سمبلیکِ خود آگاه، بگونه ای زیبا وموزون وشکیل، با هدف رها ساختنِ « روح » انسان ازرنج وعذاب ناشی از« ناجنسی »های همین خودآگاهی خودمحورچنین سروه است: چاک خواهم زدن این دلق ریایی چکنم روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم ---------------------------------------------------------------------------------------1و2- انسان وسمبلهایش. کارل گوستاو یونگ. ابوطاب صارمی. کتاب پایا. انتشارات امیرکبیر. صفحات 10و125

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59