ماهیت زبان سمبلیک (1)

ساخت وبلاگ

ماهیت زبان سمبلیک (1)

نوشته ی: ع. ق. منصور

درقلمروروانشناسی وبویژه روانکاوی، « کارل گوستاویونگ »، شاگرد وهمکار« فروید » بیش ازدیگران دست بکارشده است تا خواسته یا ناخواسته، اگرچه زمینه ی پرداختن به موضوع « روان » را بعنوان پدیده ای مُستقل ازذهن وزبانهای متعارف وسمبلیک فراهم آورده وپیش روی مخاطبان خویش قرارداده است، با اینهمه امّا خود نیزمانند دیگرهمکارانش  درپیِ تلاش برای آشنا ساختنِ انسانها با « ضمیرناآگاه » خویش ( یعنی همین روان زنده ی مُستقل ازذهن )، دیدگاه وکارخود را یکسره وبشدّت برآنچه که آنرا با نام « زبان سمبلیک ناخود آگاه دررؤیاها » می شناسد متمرکزساخته تا بازهم همین روان کهن را مانند همیشه ی تاریخ نادیده بگیرد وازدایره ی کارخویش خارج کند است.. بعبارت دیگر« یونگ » نیز، با همه ی توجهی که به فعالیتهای زنده ودائما"جاریِ این روان کهن داشته، درواقع وعملاً، همانطورآنرا ازیادبرده وبدست فراموشی سپرده  که همکارخلفش « اریک فرُم » نیز درفاصله ی زمانیِ کوتاهی پس ازوی، زیرپوشش تلاش برای آشنا ساختنِ انسانها با « زبان سمبلیک ناخودآگاه دررؤیاها » ازیاد برده است..واینهمه به آن معنا نیزهست که هم « اریک فرُم »، وهم « یونگ » مانند سایردست اندرکاران مکتب روانکاوی، بجای تلاش درراستای  پرده برانداختن ازچهره ی سیّال وبی شکل وبی زبان همین « روانِ زنده ی دائما"جاری درجریانِ زندگی»، ازیکطرف مثل همیشه آنراازیاد برده وبدست فراموشی سپرده اند، واز طرف دیگر درپیِ آشنا ساختنِ انسانها با آنچه که بویژه « اریک فرُم » آنرا با نام « زبان ازیاد رفته » می شناسد، براه افتاده اند. واین ماجرا درحالی رُخ داده است که خود « یونگ » با همین دیدگاه می نویسد:

« ..آنچه ما « روان » می نامیم به هیچ وجه با خودآگاهی ما ومحتویات آن شباهت ندارد. هرکس وجود ناخودآگاه را انکار کند درحقیقت چنین می پندارد که دانش فعلیِ ما درباره ی روان کامل است. واین عقیده بوضوح همانقدر کاذب است که پنداشتن اینکه ما تمام آنچه را که باید درباره ی جهان طبیعی بدانیم، می دانیم. روان ما بخشی ازطبیعت است ومعمایش به همان اندازه نامحدود است..»1

 روشن است که « یونگ » « روان » را بعنوان پدیده ای بجای « ضمیرناآگاه » ویا لااقل بعنوان پدیده ای ازجنس آن یا درردیف آن می شناسد، ودرست درهمین راستاست که نگاه او به رابطه ی زنده دوضمیرهمبسته امّا متمایز« خودآگاه » و « ناخودآگاه »، با نگاه دیگران به همین رابطه متفاوت است:

« ..براساس این قبیل شواهد است که روانشناسان فرض می کنند که روانِ ناخودآگاه وجود دارد. هرچند که بسیاری ازدانشمندان وفیلسوفان منکروجود چنین چیزی هستند. آنها این استدلال ساده را پیش می کشند که چنین فرضی متضمن وجود دو « موضوع » یا بعبارت عادی تر« دوشخصیت دریک فرد واحد » است. باید گفت که مقصود درست همین است. نظر آنان کاملاً صحیح است واین یکی ازبدبختیهای انسان امروز است که بسیاری ازمردم دستخوش این شخصیت منقسم هستند. چنین وضعی جنبه ی مریضی ندارد ومی توان آنرا هرجا وهرزمانی مشاهده کرد. فقط اشخاص روان نژند (عصبی ) نیستند که دست راستشان نمی داند دست چپ چه می کند. این حالت نشانه ای ازناخودآگاهی عمومی است که میراث انکار ناپذیرو مُشترک نوع بشر را تشکیل می دهد..»2

پیداست که « یونگ » بربستروزمینه ی همین نگاه به دوموضوع، یا دوشخصیت درفرد فرد انسانها که آنان را با نامهای « روان » و« خودآگاهی »  می شناسد، درواقع برای هریک ازاین دوشخصیت نیززبان سمبلیک ویژه ای تشخیص داده است : 1- زبان سمبلیک نا خودآگاه درخواب ورؤیاها2- زبان سمبلیک خودآگاه دربیداری ( بکارگرفته شده درعرفان وهنر) .. ودرست درهمین راستاست که می نویسد: «..چون اشیاء بیشماری درورای فهم انسانی قراردارند، ما پیوسته اصطلاحات سمبلیک بکار می بریم تا مفاهیمی نمودارسازیم که نمی توانیم تعریف کنیم یا کاملاً بفهمیم. این یکی از دلایلی است که بموجب آن تمام ادیان زبان وصور سمبلیک بکارمی برند. امّا این استعمال خودآگاه سمبلها فقط یکی ازجنبه های یک حقیقت مهم روانشناسی است: انسان خود بخود وبطورناخودآگاه نیز سمبلهایی بشکل رؤیا می آفریند..»3

 اکنون، به وضوح پیداست که « یونگ » اگرچه برای هریک ازدوشخصیتی که درفردی واحد شکل گرفته اند زبانی سمبلیک وویژه تشخیص می دهد، با اینهمه امّا نه تنها به لزوم آشنایی با زبان سمبیلک خودآگاه ( که دربیداری ودرقلمروعرفان وهنر بکارگرفته می شود ) اشاره ای نمی کند، بلکه آنرا بکُلّی کنارنهاده ودراینجا نیزدیدگاه خودرا یکسره برلزوم آشنا ساختن انسانها با زبان سمبلیک ناخودآگاه درخواب ورؤیاها متمرکزساخته است درادامه و درهمین راستاست که « اریک فرُم » نیزازیکطرف ضمن اصراروپافشاری برضرورت آشنا ساختن انسانها با « زبان ازیادرفته »، درکتابی با همین نام خواستارتدریس « زبان سمبلیک ناخودآگاه دررؤیاها » دردبیرستانها ودانشگاهها شده است، وازطرف دیگربدون کوچکترین اشاره ای به ضرورت آشنایی با زبان سمبلیک خودآگاه دربیداری ( بکارگرفته شده درعرفان وهنر) نه تنها به ضرورت تدریس آن اشاره ندارد بلکه وی نیز آنرا به کُلّی کنارنهاده است..او، برای آشنا ساختنِ دیگران با ماهیت زبان سمبلیک می نویسد:

«..فرض کنید شما می خواهید فرق بین شراب قرمز وشراب سفید را برای شخص ثالثی تعریف کنید. درنظر اوّل این کاربرایتان آسان جلوه خواهد کرد چون خود شما تفاوت بین دوشراب مذکوررا بخوبی می شناسید وبنابراین نباید بیان این تفاوت برایتان اشکالی داشته باشد. معهذا بزودی متوجه خواهید شد که بیان تفاوت مزّه ها درقالب کلمات معمولی امکان پذیرنیست واحتمالاً درآخرکاربه دوستتان خواهید گفت: « ببین رفیق اگرمی خواهی تفاوت این دوشراب را بخوبی درک کنی بهتراست خودت ازهرکدام مقداری بنوشی چون من قادر به توصیف تفاوت این دونیستم » چنین اشکالی حتّی برای توصیف پیچیده ترین ماشینها وجود ندارد ولی برای توصیف یک احساس ساده مثلاً چشایی، کلمات قدرت خود را ازدست می دهند.آیا برای بیان تجربیات عاطفیِ احساساتِ درونی خود نیزبا این وضع روبرو نیستیم؟.»4

با چه وضعی روبروهستیم؟..روشن است که تجربیات عاطفیِ زنده ی درونی همواره در جریان تعامل با عوامل محیط شکل گرفته ومی گیرند بخودیِ خود یک چیزاند وآنگاه تلاش برای بیان آنها بوسیله ی کلماتی که قدرت خودرا ازدست داده اند چیز دیگریست..ونیز روشن است که کلمات معمولی برای بیان این تجربیات عاطفیِ درونی نیزهمانقدر قدرت خود را ازدست می دهند که برای بیان تفاوت مزّه های دوشراب یاد شده ازدست داده اند..دراین میان ودرپرتواین چشم انداز، آنچه که بعنوان وجه مُشترکِ همین تجربیات عاطفی وتفاوت مزّه های دوشراب مذکوررُخ نموده وآشکارمی شود عجز وضعف کلمات ویا زبانهایی است که ازبیان آنها عاجزند..وروشن است که درلابلای این عجز وضعف، آنچه که درعمل  بدست فراموشی سپرده می شود، فعالیتهای زنده ی ناب وخالص وبی شکل وبی زبانی است که اگرچه دائما"درجریان زندگی جاری اند، با اینهمه امّا درپی عدم توانایی کلمات وزبانهای یاد شده دربیان آنها ناگفته می مانند..واین به آنمعنا نیزهست که برخلاف آنچه که « اریک فرُم » وسایرهمکارانش نشان می دهند، آنچه که ازیاد رفته ومیرود، نه این کلمات یا زبانها، بلکه خودِ آن روان کهنی است که همواره نادیده گرفته شده ومی شود!..واین ماجرا به آن معنا نیزهست که نادیده گرفتن، ویا عدم توانایی کلمات وزبانها دربیانِ تفاوت مزّه ها ویا احساسات و تجربیات عاطفی ودرونیِ مُشترک وهمگانیِ انسانها، هرگزبمعنای فقدان این روانِ کهنِ زنده  ، مشُترک وهمگانی نبوده ونیست.. 

روان کُهنی که طیّ قرنهای متمادی قبل ازتولد روانکاوی، با زبان سمبلیک خودآگاه بکارگرفته شده دربیداری ودرقلمروعرفان وهنر، هرچند بگونه ای سربسته، امّا با شیوه ای شکیل، زیبا وموزون، به مراتب روشن ترورساترازتصاویرپریشان وازهم گسسته یِ زبان سمبیلک ناخود آگاه رؤیاها درخواب، دربیان آمده است:

چه نزدیک است جان توبه جانم              که هرچیزی که می دانی بدانم

ضمیریک دگر دانند یاران                           نباشم یارصادق گرندانم          « مولوی »

--------------------------------------------------------------------------------------

1-انسان وسمبلهایش. کارل گوستاو یونگ. ابوطالب صارمی. کتاب پایا. انتشارات امیرکبیر. ص27

2  و3-همان. صفحات 26و24

4-زبان ازیادرفته. اریک فرُم. دکترابراهیم امانت. انتشارات فیروزه. ص 17

 

 

نگاه امروز ...
ما را در سایت نگاه امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mebrahimmehdizadeha بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59